۱۳۹۰ تیر ۳, جمعه

فروید و یونگ، ضمیر نا آگاه






  تارانتل فمینیسم، لو. سالومه                                  




به باور من این فروید نیست که ضمیر ناآگاه را کشف میکند بلکه برعکس این ضمیر ناآگاه است که فروید را کشف میکند.

همان فرویدی که اقرار میکند از خواندن آثار فریدریش نیچه وحشت دارد و حتی او را دگرباش میداند.
رسالت بسیار سنگین و مخاطره آمیز را از هابس و مارکس و لاک و روسو میتوان پذیرفت، اما از فروید که در بالای هفتاد

سالگی همچون کلبیان آتنی و در دنباله کشف ضمیر ناآگاه با شاگردش لو سالومه اروتیسم "انالیAnally" داشت و یا در سودای لیبیدو نرم

تنان اپیکوری و شور غریزی عقده ادیپ همواره بر سر دو شاگردش سابینا اشپیل راین و لو سالومه با شاگرد و همکارش کارل

گوستاو یونگ دوئل و استمناء کلبی در انقلاب روانکاوی داشت دشوار میتوان پذیرفت.

پاره ای از نقد علی محمد اسکندری جو بر کتاب "نیهیلیسم ویرانگر" نوشته محمد رضا فشاهی.
مجله باران، شماره بیست و هشت، چاپ استکهلم، سال2011

 پورا





۱۳۹۰ خرداد ۱۵, یکشنبه

سخنی با نیچه

         

  




 سخنی با نیچه
 
در غرب به­راستی تو را "پارادایم فرهنگ" می­نامند. تو فیلسوفی نویسنده، برخلاف نویسندگان  روسی که فیلسوفند. گرچه نه آنان نویسنده­ای متعارفند و نه تو نیز فیلسوفی متعارف. برخی در ایران تو را نه ادیب، نه فیلسوف و نه حتی نویسنده می­شناسند! پاره­ای نیز بدتر از آن، تو را عارف یک­تای غرب می­خوانند. در "نیچه­ی زرتشت" نوشتم که اگر ولادمیر ایلیچ اولیانف (لنین) در بازگشت از تبعید سوئیس، آثار کارل مارکس را به همراه نمی­داشت، چمدانش پر از کتاب­های تو می­بود. تو که کتاب­خوانی شکیبی.
چنانچه آن­روز بهاری زیر بارش نیسانی در پشت ویترین آن کتاب­فروشی، رساله­­ی آرتور شوپنهاور "جهان همچون اراده و تصور" را دست­دوم نمی­خریدی، اکنون نه زرتشت داشتی و نه نیچه می­شدی
و شاید "حکمت شادان" را در "سپیده دمان" نمی­نوشتی
و "زایش تراژدی" را در "غروب بتان" شاهد نبودی
و در "انسان بسی انسان" تیغ اراده در چنگ، در جستجوی اَبرمرد نبودی
و در غار کاپری نه خود می­کشتی و نه خدا را
و تازیانه­­ی آن تارنتل روسی (لو سالومه) را
بدست هدایت نمی دادی تا این شلاق را (زنی که شوهرش را گم کرد)
 بر پیکر فرهنگ و سنت بکوبد،
همان تازیانه­ای که می­بایست بر پیکر فمینیسم اروتیک بازاری فرود آید.
برگرفته از کتاب "نیچه­ی زرتشت" نوشته علی محمد اسکندری جو،
 صفحه 344، انتشارات آمه، 1389