۱۳۸۹ آبان ۶, پنجشنبه

نیچـه از روس آمـد


نیچـه از روس آمـد


ورود دیـر هنگـام نیچــه به ایـران ــ مانند عصر مشروطیت ــ از راه روسیه ممکن گشتـه است . شاهـراه تجدد و مدرنیتـه به ایـران روسیه است. دلیجـان منـزجـر از مدرنیتـه نیچـه هم هنگام عبـور از روسیـه و پیش از رسیـدن به مـرز پر گهـر، آمیخته به روحیـه شرف و شهـادت ارتدکسی می شود و عـدالت و وجـدان را در جنـوا ( Jenova) جـا می گـذارد؛ شـرف انـدوزی و شهادت طلبی روسی همانند عصر مشروعیت، در گذر از ذهن تاریخی ایرانی – روسی به آثار نیچه افزوده شده است.

 به باور من اگر ولادیمیر ایلیچ اولیانوف (لنیـن) در دوران تبعیـد سوئیس، پای سفره مارکس نمی نشست، هنگام بازگشت به روسیه، چمدانش پر از کتـاب های نیچه می بـود.

 مگر ظرف قرن بیستم انباشته از آراء و آرمان مارکس و نیچه نبود؟ نیچه ای روسـی که شهادت طلب و قهرمان پـرور و با شـرافت و با شهامت است؛ تنها ویژگی که در اندیشه او کم رنگ است همان وجدان و اگالیته (برابری) غربی است.

چه جای شگفتی ست که روس ها مارکسیسم را هم نیچوی (نیچـه ای) کردند.

 پس از فروپاشی شوروی، روحیه ناموس پرور و شرف اندیش دولت روسیه مانع از عذر خواهی و طلب بخشش از جمهوری های نا پیوسته است همانگونه که دولت نیچه پرور ترکیه به سبب حفظ شرافت تاریخ عثمانی اش، بابت قتل عام ارامنه شرم دارد از طلب بخشش از ارمنیان. اما در غرب نیچه سوز دولت آلمان به پشتوانه وجدان غربی اش ـ بابت جنایات رایش سوم از جهان عذر خواهی می کند. باید پرسید مگر روس ها و ترک ها نمی توانند شـرف و وجـدان را یکجـا داشته باشند؟ شاید هم افتخار روس ها ( تولستـوی) شـرف شرقی را به روسیه بخشید تا وجـدان غربی را از آن ها بگیرد.

در ایران مترجمین خوش ذوق دوست دار نیچه، تصویر تراس1( Terrasse ) را بر جلد کتاب گذاشته و اشاره دارند که کیمیاگر عصر مدرن مانند بودا بر پای این درخت به خلوت می نشسته. گویی او بیزار از دد و دود و دم ـ مظاهـر انقلاب صنعتی در قرن نوزدهم ـ ساعت ها در سکوت ماتریس نشسته و در فضـای ایدوس ( Eidos) مثل افلاطون سوبلیـم و تصعیـد می شود. بودا و افلاطون هم در نقطه مشترک ایدوس و ماتریس همان محل مقدسی که در طرف خـاورش رستاخیز( بهشت) است و سـوی بـاختـرش خسران( دوزخ) و شمالش ایـده و نیروانــا2 و اما در پشت آنها الهـه مرگ و نیستی ( حادث) است می نشست.

در این تراس از بودا تا نیچه و از او تا افلاطون فاصله ای نیست. نـه زمـانی، نـه مکـانی، نـه علیتـی، هر چه هست، ماتریس و سوبلیم است که فارغ از هـر سه است.

 روشن است که شرح سوبلیم و ماتریس برای حلقه جوان نیچه مانند نسل جوان که اندک اندک در فضای سیبـرنیک دارای هویت و شخصیت مجازی هم شده اند ظاهراً بسیار ساده است.

ذهن پرسشگر و منطق جـوی این نسل همـان قـدر با تـراس نیچـه بیگـانه است که او با ترانسندانت بودایـی آشنا بـود.

 بنابراین چاپ این تصویر ماتریس برجلد کتاب حکمت شادان، نشان بی نشانی ست از اعتکاف و خلوت ذاهدانه سالک اوی یان
(Evian )؛ تکرار«درباره»  در فهرست کتاب «چنین گفت زرتشت»  نیز دقیقاٌ این کتاب را از نظرردیف موضوعی بر وزن اناجیل اربعه ــ لوقا، متی، مرقس و یوحنی ــ به ذهن خواننده القاء می نماید که زرتشت نیچه، چه مقـدس و متبرک است!


 
1 تراس نیچه در جلد کتاب حکمت شادان (مترجمین جلال آل احمد،سعیدکامران،حامدفولادوند)درخت بودا را در ذهن تداعی میکند، نقطه ماتریس بودا که او را در پای درخت سوبلیمه ساخت، با تراس نیچه، تفاوت از بودا تا نیچه دارد!.
2 (که هم مرگ است وهم حیات جاوید نیست و هم حیات جاوید است! در این کتاب اشاره کرده ام که اگر هگل مفهوم نیروانا را نفهمیده، پس مشکل اوست، نه نیروانا و یا هندوها. )